کلاس اولی

ساخت وبلاگ

سلام...گفتم بیام یکم بنویسم...دیدم انگیزه ندارم...معمولا تووب میای بنویس تا با بازخوردهاانگیزت بیشتر بشه...اما همه میان و آرووووم میرن انگار نه انگار که مطلب گذاشتی...بی تفاوت از کنارت رد میشن...اینجوری...بعدش من میمونم با کلمه هایی که تو مغزم رفت و آمد می کنن اما انگیزه نمی ذاره باهمجمله بشن...اما میری وب همسایه ...آقا می بینی کلی کامنت داره و کلی بازخورد از یه متن کپی پیساز مریم و هدیه و دریااااا گرفته تا همکار و اصغر و محمود....آقا ما این همه حجم کامنت و بازخورد نمی خوایم...اندکی و گاهی سلامی...عرضی و تبریکیهم مارا کفایت دارد....القصه...تصمیم گرفتم بنویسم برای لحظه های خودم...پ.ن: آقا دیدین میز کار بلاگفا عوض شده.... کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 14:38

سلام...شاید سلامی بی جواب باشد اما بازم سلام...

 

دنبال یه مطلبی می گشتم که یهو رسیدم به بهمن 92 وب خودم ...

 

موتور جستجو گر چه کرد با حال من...

 

حالم گرفته بود ...گرفته تر کرد...چه عاااالمه دوست مجازی داشتم که الان بیخبرم ازشون..

 

چقدر جالب اطلاعات رو با هم رد و بدل می کردیم و تجربه به اشتراک می ذاشتیم...

 

اما الان ...یه غم بزرگ رو دلم نشست ...

 

کلاس اولی ...
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 59 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 11:39

سلام...   فرصتی دست داد یا بهتر بگم دوستان باعث شدن با دکتر آقایی رئیس دوره اول آموزش ابتدایی   استان خراسان رضوی آشنا بشم و در کلاس درسشون حضور داشته باشم...   ایشون ما رو با طرحواره ها یا همون تله ه کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 13 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 12:02

سلام....   باورکنین همش تقصیر این تلگرامه که من نمی تونم زود به زود وبمو به روز کنم....   تعطیلات زود به هنگام امسال یکم منو غافل گیر کرد ....   و این تعطیلات برام زیاد دوست داشتنی نبود....   با فسقلی کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:01

سلام... ایام سوگواری سالار شهیدان رو تسلیت می گم...عزاداری هاتون قبول و التماس دعا...   امسال تابستون تصمیم گرفتم تجربیاتمو بنویسم....   با کش و قوس های فراوان جابه جایی ها بلاخره تونستم 11 شهریور کتا کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:01

سلام...   مهر،آبان و کلی مادر دغدغه مند...   باز شروع شد...   سوال های پر تکرار غیر قابل هضم...   خانم مهدوی با پسرم چی کار کنم؟؟   خانم مهدوی این مشق توخونه نمی نویسه....   خانم مهدوی بچمو می خوام از کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:01

سلام...   در ادامه پست قبل....   مامانا چقدر زمان میذارین برای کوچولوی کلاس اولی تون ؟؟؟   یعنی روزی چند ساعت باهاش درس کار می کنین....   مطمئنم کمتر از روزی 2 ساعت نیست....   خوب چرا این دوساعتو با ب کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:01

سلاااامچقدر خوبه تو تمام روزهای تکراری زندگیت...تو تمام هجمه ž کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1397 ساعت: 15:05

سلام...زندگی و امتحان و امتحان و زندگی...روزای سخخخخخت...اطمینان داشتن بیش از حد من به حافظه....و دریغ که سلول های خاکستری تنبل شدن...و اما انرژی های توپ کلاسم.....چهارشنبه به بچه ها داشتم  جملاتی می گفتم که نشانه جدید در جمله ها بهوفور یافت می شد....یک جمله این بود<کریم سه اردک با یک بز دارد> مانی کوچولوی دوست داشتنی کلاس من اومدو جمله رو پاک کرد و گفت من این جمله رو دوست ندارم....گفتم چرا...؟؟گفت :چون بابای من اسمش کریمِ....و من دوست ندارم بابام سه اردک داشته باشه....و بعد نوشت :من بابا کریم را دوست دارم.اینجاست که وقتی دنیات پر از دلتنگی هم باشه خدا رو شگر می کنی که معلمی اونم از نوعدوست داشتنی یعنی کلاس اولی....موضوعات مرتبط: من و کوچولوهابرچسب‌ها: کلاس اولی کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 18 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 20:59

سلااااام تو دفتر یک مدرسه غیر انتفاعی نشسته بودم و چشمم همه جای دفتر می چرخید دفتر کوچکی که به زیبایی آراسته شده بود... تو افکار خودم بودم که مامان یک دانش آموز وارد دفتر شد.... طاهر مامان دانش آموز در شان ورود به یک مدرسه نبود و یعنی حجابش درست و در خور یک ایرانی نبود.... مامان مستقیم رفت به کنار میز مدیر و با یک سلام معمولی خانم مدیر رو متوجه خودش کرد خانم مدیر به احترامش بلند شد و سلام کرد و تقاضا کرد بنشیند.... مامان دانش آموز با توپ پر شروع کرد به صحبت کردن که ... دختر من از معلمش می ترسه... خانم مدیر:چرا؟ مامان :از چشمای خانومشون.... خانم مدیر با تعجب به مامان نگاه کرد و مامان ادامه داد وقتی داره درس می پرسه به بچه من نگاه نکنه.... خانم مدیر گفت ولی همکارمون خیییییلی مهربونن و مامان ادامه داد :بله مهربونن اما چشماش جالب نیست...یعنی خوشگل نیست... من از رو صندلی بلند شدم و به بیرون دفتر رفتم چون نمی تونستم جواب بدم گفتم بیشتر حرص نخورم.... خلاصه بعد از چند دقیقه مامان دانش آموز رفت و من دوباره رفتم تو دفتر با ورودم گفتم عجب مامانی بود.... مدیر مدرسه گفت ما از این مامانا زیاد داریم و شروع کرد به حرف زدن گفت مامامانی داریم که مدام زنگ می زنه که به سارینا جون بگین آب بخوره.... یا مامانی که از صبح تا ظهر کلی خوراکی های جور وا جور برای دختر کلاس ششمی  خودش می ذ کلاس اولی ...ادامه مطلب
ما را در سایت کلاس اولی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kelasavali-setareo بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 0:34